عـــا شـــــقـــــا نـــــــــــــــــــــــه

نظرسنجی

باید جون بدی تا بفهمی چقدر سخته عاشقی


بذار مدتی نباشم شاید کسی به یاد روزهای بودنم دلتنگ شود شاید هزار سال است که همه بودن و نبودن را جدی گرفتند" باید جون بدی تا بفهمی چقدر سخته عاشقی".. تو" باش من میرم با تموم دلمردگیهایم..فقط اونی که دلش رو شکستی ناز نکن این برای من از مرگ هم سختره "باش اما فقط به قیمت نبودنم نه چیز دیگری


باید جون بدی تا بفهمی چقدر سخته عاشقی

یک امروز را مهمان من باش


یک امروز را

مهمان

من

باش

خانه ای ندارم

همه جای این شهر خاموش خانه من است

تو را خواهم برد به کافه ای

چای

یا

قهوه

هر دو

هم داغ است هم تلخ

انتخابش با

تو

من

همان همیشگی با

قندانی خالی

و

چایی که

همیشه

غرق در فکر تو

سرد نوشیدم

آن طرف کافه خالیست

جایی برای

دوباره ما شدن

میز کوچیکی چشمهایم را قفل کرده

آنجا میز ماست

کوچک است اما میخواهم

تمام شعرهای نگفته ام را یکجا بگویم

میخواهم

بودنت را تضمین کنی

این دل دگر توان

دوری

ندارد

دستهایت را بر روی قلبم بگذار

چشمهایت را ببند

حس خواهی کرد

وقتی هستی او هم

ذوق و شوقی

دارد 

نبودنت

ریشه هایم را خشک کرده

بودنت

ریشه هایم را سبز خواهد کرد

 

نـویـسـنـده خـامـوش شـهـر



یک امروز را مهمان من باش

رویای مهتابی با من بمان امشب



رویای مهتابی با من بمان امشب
 
رویای مهتابی
 
با من بمان امشب
 
با من مدارا کن
 
سردم کن از این تب
 
غم یاری ام میکرد
 
دیروز دور از تو
 
امروز با من باش
 
تا گم شوم در تو
 
من قول فردا را
 
از باد می گیرم
 
او خوب میداند
 
من بی تو می میرم


رویای مهتابی با من بمان امشب

شعر پاییزی 93


پاییز که بیاید
مهر ،انتظارم را می کشد
بابای مدرسه ، صندلی ام را جای همیشه گذاشته است
قلم نمی خواهم
با همان گچ های رنگی
می نویسم
باز باران آمد
باز باران بی تو آمد...
 
"م.بهنام"


شعر پاییزی 93